نویسنده:‌ فهمی هویدی
ترجمه‌: واحدترجمه روابط‌عمومی استان‌کردستان

منازعاتی که در ایران بر سر اجرای دموکراسی در جریان است؛ همچنین انتخابات پارلمانی که قرار است در دو ماه آینده در مصر برگزار شود، سبب شده است که گفت‌وگو درباره‌ی «اسلام سیاسی» جایگاه چشمگیری را در رسانه‌های عربی به خود اختصاص دهد، و یکی از مهمترین سؤالاتی که در این رابطه مطرح می‌شود، به حال و آینده‌ی اسلام سیاسی مربوط می‌شود.
تازه‌ترین مطلبی که در این زمینه مطالعه کرده‌ام مقاله‌ای است که هفته‌ی گذشته « در روز 20/8/2000 » در هفته‌‌نامه‌ی «الشرق الأوسط» به چاپ رسیده بود که به نظر من می‌تواند نمونه‌ی مناسبی از انعکاس دیدگاه مخالفان اسلامگرایان باشد؛ که هیچ آینده‌ای را برای آن پیش‌بینی نمی‌کنند، و آن را دارای تمایلات استبدادی و در شرف نابودی می‌دانند. در اینجا نمی‌خواهم درباره‌ی دلایل آن مقاله و محتوی آن سخنی به میان آورم، زیرا مطلب تازه‌ای به آنچه که از دو دهه‌ی پیش از سوی بوق‌های تبلیغاتی ترویج می‌شود نمی‌افزاید.

مقاله‌ی مذکور نوک پیکان مخالفتش را به سوی آنچه که اصطلاحاً اسلام سیاسی نامیده می‌شود نشانه می‌رود، البته هدف از به کارگیری این اصطلاح چیزی جز محدود نمودن همه‌ی‌ دعوتگران به پروژه‌ی نهضت اسلامی نیست. ولی با توجه به اینکه مقاله‌ی مذکور اشتباهات متعددی را که منتقدان و مخالفان اسلام‌خواهی، دچار آن می‌شوند برجسته می‌سازد، از این فرصت استفاده نموده و آنها را برمی‌شمارم.

به نظر من بیشتر این اشتباهات به آگاهیها و راه و روش‌ها برمی‌گردد، زیرا وقتی که آگاهی ناقص و راه و روش نادرست باشد، زمینه برای نتیجه‌گیری‌های ناقص و گمراه کننده فراهم می‌شود. البته اگر بنا را بر این بگذاریم که هدف از نگارش چنین مقاله‌ای ارزیابی واقع‌بینانه‌ای باشد که بر پایه‌ی آگاهی‌های کامل و راه و روش درست استوار است.

من درصدد این نیستم که ثابت کنم همه‌ی کسانی که شعار پروژه‌ی اسلامی3 را سر می‌دهند از هر عیب و نقصی مبرا و تجارب آنها عاری از هر اشتباهی می‌باشد بلکه تنها چیزی که آرزو دارم این است به آنها به چشم انسانی که قابلیت خوبی و بدی دارد نگریسته شود. همچنین می‌دانم که تجربیات آنها قابل نقد و بررسی است.

این مطلب را مقدمه‌ای برای برشمردن فهرستی از اشتباه‌های موجود در آگاهی‌ها و روش‌های استدلال مقاله‌ی مذکور قرار می‌دهم:

٭ در مقابل اشتباه موجود در خود اصطلاح « اسلام سیاسی » زیاد توقف نمی‌کنم، چرا که اصلاً اسلام سیاسی و غیر سیاسی نداریم. چون اصولاً اسلام نگرشی است به هستی و راه و روشی است برای زندگی و در این راستا مجموعه‌ای از ارزش‌ها و اصول را در جنبه‌های مختلف زندگی اعم از سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و غیره پی‌ریزی کرده است به طوری که برای یک مسلمان راستین غیرممکن است به بعضی از تعالیم اسلام ایمان داشته و نسبت به بعضی دیگر بی‌توجه باشد. و در نتیجه به حضور اسلام در بعضی از جنبه‌های زندگیش رضایت دهد ولی از حضور آن در جنبه‌های دیگر ممانعت کرده و یا آن را کاملاً انکار نماید. اگرچه ممکن است در اولویت‌بندی ترتیب این جنبه‌ها، با توجه به مقتضای واقعیت در مکان‌های مختلف اختلاف‌نظر وجود داشته باشد.

اما با وجود بدیهی بودن این حقیقت، در اثر تبلیغات یک‌سویه، اصطلاح «اسلام سیاسی» به گفتارها و نوشته‌های ما راه یافته است، تا جایی که مانند هر اشتباه شایع دیگری با وجود نقص بنیادین آن به کار می‌رود.

٭ از اشتباه فوق اشتباه دیگری نشأت می‌گیرد که آنهم منحصر نمودن پروژه‌ی اسلامی در کار سیاسی و منحصر کردن کار سیاسی در دستیابی به حکومت و قدرت است. این کار نوعی شتابزدگی معیوب است که از ارزش پروژه‌ی اسلامی ـ که همچنان‌ که قبلاً توضیح دادم از کار سیاسی بسیار فراگیرتر است ـ می‌کاهد.

به نظر من این منحصر نمودن، خالی از نقص نبوده و انگیزه‌های آن بی‌طرفانه نیست. در اینجا باید گفت که مسأله‌ی سیاست اولین اولویت این پروژه نیست، بلکه جنبه‌های تربیتی و اخلاقی و اجتماعی، مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای قبل از آن هستند.

٭ اشتباه سوم این است که به همه‌ی اسلامگرایان با یک دید نگریسته می‌شود و با همه‌ی آنها به عنوان یک گروه رفتار می‌شود، که این دیدگاه همه‌ی تمایزات طبیعی احتمالی را چه از لحاظ منطقه‌ای یا از لحاظ فکری نادیده می‌گیرد. به راستی که این منطق شگفت‌آوری است که نقش تاریخ و جغرافیا و همه‌ی ویژگی‌های خصوصی فرهنگی و مدنی را در کشورهای گوناگون انکار می‌نماید. همچنین همه‌ی مرزهای موجود در میان مکاتب فکری را که در هر جامعه‌ی معمولی انسانی وجود دارد از نظر دور می‌دارد.

هر پژوهشگر تازه‌کاری در علم جامعه‌شناسی به خوبی می‌داند که اختلاف جامعه‌ها و افکار و مذاهب، خود به خود سبب اختلاف تجارب سیاسی هر کشور با دیگر کشورها می‌شود. این تجارب نه تنها از کشوری به نسبت کشور دیگر متفاوت است، بلکه اگر در داخل کشور واحدی نیز مختلف باشد کاملاً طبیعی است. برای مثال تجربه‌ی سنّیان با تجربه‌ی شیعیان متفاوت است. همچنین تجربه‌ی الجزایر با مغرب و تجربه‌ی هردوی آنها با کشورهای مصر و عربستان و اردن فرق می‌کند. حتی در داخل یک کشور تندروها، میانه‌روها و... نه تنها در کار اسلامی بلکه در همه‌ی زمینه‌های فعالیت جمعی دیده می‌شوند.

متأسفانه بعضی از منتقدان چنین بدیهیاتی را نادیده می‌گیرند. آنجا که از «اسلام سیاسی» به گونه‌ای حرف می‌زنند که گویی ائتلافی است که از افغانستان تا الجزایر گسترده شده است.

انسان نمی‌تواند بی‌طرفی را از کسانی انتظار داشته باشد که برای مثال تجربه‌ی «طالبان» در افغانستان را به عنوان الگوی اسلام سیاسی یا گروه اسلامی مسلح در الجزایر را به عنوان الگوی جنبش‌های اسلامی معرفی می‌نمایند و این تصمیم به راستی مغرضانه و ناپسند است. همچنین نمی‌توانیم کل اسلام را به خاطر شکست جبهه‌ی اسلامی سودان در نهادینه کردن دموکراسی در آن کشور سرزنش کنیم، چرا که مسؤولیت این شکست فقط برعهده‌ی همان جبهه است و نمی‌توان مسؤولیت آن را برعهده‌ی همه‌ی فعالان اسلامی در هرجای دنیا گذاشت.

٭ اشتباه چهارم آنها این است که با جنبش‌های اسلامی به عنوان گروه‌های بسته‌ای که گویی از آسمان نازل شده‌اند و هیچگونه رابطه‌ای با واقعیت موجود در پیرامون خود ندارند معامله می‌کنند که این کار اشتباه سیستماتیک ( منهجی ) بزرگی است. چراکه آن جنبش‌ها در حقیقت دستاورد واقعیتی هستند که در آن زندگی می‌کنند، یا اینکه نتیجه‌ی خواسته‌ها و نیازهای آن واقعیت می‌باشند. زیرا جنبش‌های موجود در جامعه‌‌های صحرایی با جنبش‌های موجود در جامعه‌‌های زراعتی تفاوت دارد. همچنین جنبش‌هایی که در جوی دموکراسی به وجود آمده‌اند با جنبش‌هایی که در جامعه‌های زیر سلطه‌ی نظام‌های استبدادی به وجود آمده‌اند، فرق می‌کند. چقدر آرزومند بودم که یکی از پژوهشگران در مورد رویکرد آن دسته از گروه‌های سیاسی که در زیر سایه‌ی نظام‌های دیکتاتوری به وجود آمده‌اند، تحقیق می‌کرد تا روشن شود که چگونه تمایل بعضی از آن گروه‌ها به تندروی ثمره‌ی روش‌های سرکوبگرانه‌ی حاکمان آن کشورها و منزوی نمودنشان از امور سیاسی جامعه‌ می‌باشد.

٭ اشتباه پنجم عمومیت بخشیدن به افکاری است که در حقیقت ره‌آورد تجارب دهه‌های اخیر است بر همه‌ی تاریخ بیدارگری اسلامی (الأحیاء الإسلامی) شاید بتوان نظریه‌ی «تکفیر» را به عنوان نمونه‌ای برای این اشتباه قلمداد کرد، چرا که مسأله‌ی تکفیر فقط در سه دهه‌ی اخیر و در عصر حاضر وارد میدان کار اسلامی شده است. چون ما جنبش اسلامی معتبری راـ در گذشته ـ چه در کشورهای عربی یا در دیگر کشورها سراغ نداریم که از حربه‌ی تکفیر ـ که در سال‌های شصت قرن بیستم مطرح شد ـ استفاده کرده باشد. در جای دیگری گفته‌ام که تکفیر سیاسی مقدم بر تکفیر دینی است ( به عبارت دیگر، تکفیر دینی نغمه‌ی تکفیر سیاسی است( یعنی اینکه وقتی در کشوری منزوی کردن دیگران از لحاظ سیاسی اوج می‌گیرد و هرکسی که خواهان تشکیل حزبی سیاسی باشد، خیانتکار قلمداد می‌شود و این امر تبلیغ می‌گردد که همه‌ی ما باید تابع یگانه حزب رسمی کشور باشیم و به هرکسی که از لحاظ سیاسی با ما نباشد به چشم غیرخودی و بی‌ارزش و بریده از ملت نگریسته می‌شود و در انزوای سیاسی قرار می‌گیرد. وقتی که این سیاست اجرا می‌شود و درس تنگ‌نظری و تک‌صدایی و خودی و غیرخودی به جامعه داده می‌شود، طبیعی است که در آینده گروه‌هایی به وجود آیند که از همان درس‌ها به روش خودشان استفاده کنند و در منزوی ساختن و انکار دیگران را با روش خاص خودشان به پیش ببرند و بگویند که هرکسی پیروگروه ما نباشد به‌کلی ازجامعه‌ی دینی خارج و کافر است.

٭ اشتباه ششم این است که آنها بر این نکته اصرار دارند که صاحبان پروژه‌ی اسلامی ارز عقب‌افتادگی عقلی و نقص‌های جبران‌ناپذیر فکری رنج می‌برند، این پافشاری شگفت‌انگیز به همان اندازه که اسلام‌گرایان را محکوم می‌کند، وضعیت حاکم در کشورهایمان را محکوم می‌کند. چراکه جامعه‌ای که فقط چنین ثمره‌های بدبخت و ناقصی راتولید می‌نماید باید از اساس‌دارای نقص‌وخلل باشد و باید به‌اندازه‌ای معیوب باشد که‌چنین ثمره‌های‌معیوبی را نتیجه داده است.

آنها فقط از زاویه‌ای به حقیقت می‌نگرند و زوایای دیگر را فراموش می‌کنند. به خصوص زاوایایی که مربوط به گروه‌های روشنفکر و میانه‌رو می‌شود که در مقاله‌ی هفته‌ی پیش و در مقالات دیگری به بعضی از ویژگی‌های این گروه‌ها ـ که مساحت بیشتری از میدان کار اسلامی معاصر را به خود اختصاص می‌دهد ـ اشاره کرده‌ام.

در حقیقت محکوم کردن کل پروژه‌ی اسلامی به خاطر تجربه‌ی «طالبان» در افغانستان به همان اندازه خطرناک و غلط است که با توجه به تجربه‌ی«سکولاریسم» در ترکیه کل دموکراسی را زیر سؤال ببریم و به حساب نیاوردن همه‌ی پشتوانه‌های تجربه‌ی اسلامی از جمله تمدن بزرگ و میراث ارزشمند فکری و فقهی آن جرمی است که با نادیده گرفتن همه‌ی دستاوردهای دموکراسی در غرب- به خاطر تجربه‌ی سکولاریسم در ترکیه ـ برابری می‌کند.



پاورقی‌و ارجاعات:
------------------------
1ـ از آخرین شماره‌ی «الحصاد» ترجمه شده است.

2ـ منظور از پروژه‌ی اسلامی در این مقاله راه‌حلی است که گروه‌های اسلامی با استفاده از اسلام برای حل مشکلات فرهنگی، اقتصادی، تربیتی، سیاسی و … موجود در کشورهای اسلامی ارائه می‌کنند. (مترجم)