نویسنده: فهمی هویدی
ترجمه: واحدترجمه روابطعمومی استانکردستان
منازعاتی که در ایران بر سر اجرای دموکراسی در جریان است؛ همچنین انتخابات پارلمانی که قرار است در دو ماه آینده در مصر برگزار شود، سبب شده است که گفتوگو دربارهی «اسلام سیاسی» جایگاه چشمگیری را در رسانههای عربی به خود اختصاص دهد، و یکی از مهمترین سؤالاتی که در این رابطه مطرح میشود، به حال و آیندهی اسلام سیاسی مربوط میشود.
تازهترین مطلبی که در این زمینه مطالعه کردهام مقالهای است که هفتهی گذشته « در روز 20/8/2000 » در هفتهنامهی «الشرق الأوسط» به چاپ رسیده بود که به نظر من میتواند نمونهی مناسبی از انعکاس دیدگاه مخالفان اسلامگرایان باشد؛ که هیچ آیندهای را برای آن پیشبینی نمیکنند، و آن را دارای تمایلات استبدادی و در شرف نابودی میدانند. در اینجا نمیخواهم دربارهی دلایل آن مقاله و محتوی آن سخنی به میان آورم، زیرا مطلب تازهای به آنچه که از دو دههی پیش از سوی بوقهای تبلیغاتی ترویج میشود نمیافزاید.
مقالهی مذکور نوک پیکان مخالفتش را به سوی آنچه که اصطلاحاً اسلام سیاسی نامیده میشود نشانه میرود، البته هدف از به کارگیری این اصطلاح چیزی جز محدود نمودن همهی دعوتگران به پروژهی نهضت اسلامی نیست. ولی با توجه به اینکه مقالهی مذکور اشتباهات متعددی را که منتقدان و مخالفان اسلامخواهی، دچار آن میشوند برجسته میسازد، از این فرصت استفاده نموده و آنها را برمیشمارم.
به نظر من بیشتر این اشتباهات به آگاهیها و راه و روشها برمیگردد، زیرا وقتی که آگاهی ناقص و راه و روش نادرست باشد، زمینه برای نتیجهگیریهای ناقص و گمراه کننده فراهم میشود. البته اگر بنا را بر این بگذاریم که هدف از نگارش چنین مقالهای ارزیابی واقعبینانهای باشد که بر پایهی آگاهیهای کامل و راه و روش درست استوار است.
من درصدد این نیستم که ثابت کنم همهی کسانی که شعار پروژهی اسلامی3 را سر میدهند از هر عیب و نقصی مبرا و تجارب آنها عاری از هر اشتباهی میباشد بلکه تنها چیزی که آرزو دارم این است به آنها به چشم انسانی که قابلیت خوبی و بدی دارد نگریسته شود. همچنین میدانم که تجربیات آنها قابل نقد و بررسی است.
این مطلب را مقدمهای برای برشمردن فهرستی از اشتباههای موجود در آگاهیها و روشهای استدلال مقالهی مذکور قرار میدهم:
٭ در مقابل اشتباه موجود در خود اصطلاح « اسلام سیاسی » زیاد توقف نمیکنم، چرا که اصلاً اسلام سیاسی و غیر سیاسی نداریم. چون اصولاً اسلام نگرشی است به هستی و راه و روشی است برای زندگی و در این راستا مجموعهای از ارزشها و اصول را در جنبههای مختلف زندگی اعم از سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و غیره پیریزی کرده است به طوری که برای یک مسلمان راستین غیرممکن است به بعضی از تعالیم اسلام ایمان داشته و نسبت به بعضی دیگر بیتوجه باشد. و در نتیجه به حضور اسلام در بعضی از جنبههای زندگیش رضایت دهد ولی از حضور آن در جنبههای دیگر ممانعت کرده و یا آن را کاملاً انکار نماید. اگرچه ممکن است در اولویتبندی ترتیب این جنبهها، با توجه به مقتضای واقعیت در مکانهای مختلف اختلافنظر وجود داشته باشد.
اما با وجود بدیهی بودن این حقیقت، در اثر تبلیغات یکسویه، اصطلاح «اسلام سیاسی» به گفتارها و نوشتههای ما راه یافته است، تا جایی که مانند هر اشتباه شایع دیگری با وجود نقص بنیادین آن به کار میرود.
٭ از اشتباه فوق اشتباه دیگری نشأت میگیرد که آنهم منحصر نمودن پروژهی اسلامی در کار سیاسی و منحصر کردن کار سیاسی در دستیابی به حکومت و قدرت است. این کار نوعی شتابزدگی معیوب است که از ارزش پروژهی اسلامی ـ که همچنان که قبلاً توضیح دادم از کار سیاسی بسیار فراگیرتر است ـ میکاهد.
به نظر من این منحصر نمودن، خالی از نقص نبوده و انگیزههای آن بیطرفانه نیست. در اینجا باید گفت که مسألهی سیاست اولین اولویت این پروژه نیست، بلکه جنبههای تربیتی و اخلاقی و اجتماعی، مرحلهای قبل از آن هستند.
٭ اشتباه سوم این است که به همهی اسلامگرایان با یک دید نگریسته میشود و با همهی آنها به عنوان یک گروه رفتار میشود، که این دیدگاه همهی تمایزات طبیعی احتمالی را چه از لحاظ منطقهای یا از لحاظ فکری نادیده میگیرد. به راستی که این منطق شگفتآوری است که نقش تاریخ و جغرافیا و همهی ویژگیهای خصوصی فرهنگی و مدنی را در کشورهای گوناگون انکار مینماید. همچنین همهی مرزهای موجود در میان مکاتب فکری را که در هر جامعهی معمولی انسانی وجود دارد از نظر دور میدارد.
هر پژوهشگر تازهکاری در علم جامعهشناسی به خوبی میداند که اختلاف جامعهها و افکار و مذاهب، خود به خود سبب اختلاف تجارب سیاسی هر کشور با دیگر کشورها میشود. این تجارب نه تنها از کشوری به نسبت کشور دیگر متفاوت است، بلکه اگر در داخل کشور واحدی نیز مختلف باشد کاملاً طبیعی است. برای مثال تجربهی سنّیان با تجربهی شیعیان متفاوت است. همچنین تجربهی الجزایر با مغرب و تجربهی هردوی آنها با کشورهای مصر و عربستان و اردن فرق میکند. حتی در داخل یک کشور تندروها، میانهروها و... نه تنها در کار اسلامی بلکه در همهی زمینههای فعالیت جمعی دیده میشوند.
متأسفانه بعضی از منتقدان چنین بدیهیاتی را نادیده میگیرند. آنجا که از «اسلام سیاسی» به گونهای حرف میزنند که گویی ائتلافی است که از افغانستان تا الجزایر گسترده شده است.
انسان نمیتواند بیطرفی را از کسانی انتظار داشته باشد که برای مثال تجربهی «طالبان» در افغانستان را به عنوان الگوی اسلام سیاسی یا گروه اسلامی مسلح در الجزایر را به عنوان الگوی جنبشهای اسلامی معرفی مینمایند و این تصمیم به راستی مغرضانه و ناپسند است. همچنین نمیتوانیم کل اسلام را به خاطر شکست جبههی اسلامی سودان در نهادینه کردن دموکراسی در آن کشور سرزنش کنیم، چرا که مسؤولیت این شکست فقط برعهدهی همان جبهه است و نمیتوان مسؤولیت آن را برعهدهی همهی فعالان اسلامی در هرجای دنیا گذاشت.
٭ اشتباه چهارم آنها این است که با جنبشهای اسلامی به عنوان گروههای بستهای که گویی از آسمان نازل شدهاند و هیچگونه رابطهای با واقعیت موجود در پیرامون خود ندارند معامله میکنند که این کار اشتباه سیستماتیک ( منهجی ) بزرگی است. چراکه آن جنبشها در حقیقت دستاورد واقعیتی هستند که در آن زندگی میکنند، یا اینکه نتیجهی خواستهها و نیازهای آن واقعیت میباشند. زیرا جنبشهای موجود در جامعههای صحرایی با جنبشهای موجود در جامعههای زراعتی تفاوت دارد. همچنین جنبشهایی که در جوی دموکراسی به وجود آمدهاند با جنبشهایی که در جامعههای زیر سلطهی نظامهای استبدادی به وجود آمدهاند، فرق میکند. چقدر آرزومند بودم که یکی از پژوهشگران در مورد رویکرد آن دسته از گروههای سیاسی که در زیر سایهی نظامهای دیکتاتوری به وجود آمدهاند، تحقیق میکرد تا روشن شود که چگونه تمایل بعضی از آن گروهها به تندروی ثمرهی روشهای سرکوبگرانهی حاکمان آن کشورها و منزوی نمودنشان از امور سیاسی جامعه میباشد.
٭ اشتباه پنجم عمومیت بخشیدن به افکاری است که در حقیقت رهآورد تجارب دهههای اخیر است بر همهی تاریخ بیدارگری اسلامی (الأحیاء الإسلامی) شاید بتوان نظریهی «تکفیر» را به عنوان نمونهای برای این اشتباه قلمداد کرد، چرا که مسألهی تکفیر فقط در سه دههی اخیر و در عصر حاضر وارد میدان کار اسلامی شده است. چون ما جنبش اسلامی معتبری راـ در گذشته ـ چه در کشورهای عربی یا در دیگر کشورها سراغ نداریم که از حربهی تکفیر ـ که در سالهای شصت قرن بیستم مطرح شد ـ استفاده کرده باشد. در جای دیگری گفتهام که تکفیر سیاسی مقدم بر تکفیر دینی است ( به عبارت دیگر، تکفیر دینی نغمهی تکفیر سیاسی است( یعنی اینکه وقتی در کشوری منزوی کردن دیگران از لحاظ سیاسی اوج میگیرد و هرکسی که خواهان تشکیل حزبی سیاسی باشد، خیانتکار قلمداد میشود و این امر تبلیغ میگردد که همهی ما باید تابع یگانه حزب رسمی کشور باشیم و به هرکسی که از لحاظ سیاسی با ما نباشد به چشم غیرخودی و بیارزش و بریده از ملت نگریسته میشود و در انزوای سیاسی قرار میگیرد. وقتی که این سیاست اجرا میشود و درس تنگنظری و تکصدایی و خودی و غیرخودی به جامعه داده میشود، طبیعی است که در آینده گروههایی به وجود آیند که از همان درسها به روش خودشان استفاده کنند و در منزوی ساختن و انکار دیگران را با روش خاص خودشان به پیش ببرند و بگویند که هرکسی پیروگروه ما نباشد بهکلی ازجامعهی دینی خارج و کافر است.
٭ اشتباه ششم این است که آنها بر این نکته اصرار دارند که صاحبان پروژهی اسلامی ارز عقبافتادگی عقلی و نقصهای جبرانناپذیر فکری رنج میبرند، این پافشاری شگفتانگیز به همان اندازه که اسلامگرایان را محکوم میکند، وضعیت حاکم در کشورهایمان را محکوم میکند. چراکه جامعهای که فقط چنین ثمرههای بدبخت و ناقصی راتولید مینماید باید از اساسدارای نقصوخلل باشد و باید بهاندازهای معیوب باشد کهچنین ثمرههایمعیوبی را نتیجه داده است.
آنها فقط از زاویهای به حقیقت مینگرند و زوایای دیگر را فراموش میکنند. به خصوص زاوایایی که مربوط به گروههای روشنفکر و میانهرو میشود که در مقالهی هفتهی پیش و در مقالات دیگری به بعضی از ویژگیهای این گروهها ـ که مساحت بیشتری از میدان کار اسلامی معاصر را به خود اختصاص میدهد ـ اشاره کردهام.
در حقیقت محکوم کردن کل پروژهی اسلامی به خاطر تجربهی «طالبان» در افغانستان به همان اندازه خطرناک و غلط است که با توجه به تجربهی«سکولاریسم» در ترکیه کل دموکراسی را زیر سؤال ببریم و به حساب نیاوردن همهی پشتوانههای تجربهی اسلامی از جمله تمدن بزرگ و میراث ارزشمند فکری و فقهی آن جرمی است که با نادیده گرفتن همهی دستاوردهای دموکراسی در غرب- به خاطر تجربهی سکولاریسم در ترکیه ـ برابری میکند.
پاورقیو ارجاعات:
------------------------
1ـ از آخرین شمارهی «الحصاد» ترجمه شده است.
2ـ منظور از پروژهی اسلامی در این مقاله راهحلی است که گروههای اسلامی با استفاده از اسلام برای حل مشکلات فرهنگی، اقتصادی، تربیتی، سیاسی و … موجود در کشورهای اسلامی ارائه میکنند. (مترجم)
نظرات
به راستی مامۆستا جوانی باسیی ئهو کێشانه کردوهو باشی لێکداونهتهوه، ههڵبهت به کهڵک وهرگرتن له کتێبه به نرخهکهی راشید غهنووشیو نووسینه به پێزهکانی د.سهڵاح ساویی. به ههر حاڵ پێموایه ئیسلامیهکان له کوێستان و گهرمینی کوردستان قسهیان بۆ گووتن پێیهو کافیه نهختێک متمانهیان به خۆ بێو له دۆخی خۆشاردنهوهو شهرمێونی بێنه دهرهوهو قسهی خۆیان به شێوهیهکی شهففافو ڕوون بۆ خهڵک باس بکهن. به ههق یهکگرتووی ئیسلامی تا رادهیهک باش لهم بهستێنهدا سهرکهوتوو بووه، هۆی سهرهکیشی دهگهرێتهوه بۆ تێکۆشانی سیاسی ئازادانهو ههبوونی کادیری پێگهیشتووو تێگهیشتووو سیاسی.
برادران و خواهران کوشا، فعال و مبتکر کردستانیام سلام علیکم<br /> خوشحالم که یکی دیگر از ابتکارات شما را در راستای غنای هرچه بیشتر سایت محبوبمان -پایگاه اطلاعرسانی اصلاح- شاهدیم، امیدوارم در اێندهی نزدیک بتوانید"مرکز خبر روابط عمومی کردستان" را نیز به راه اندازید، و نیز امید آنکه بقیهی دوستان در استانهای دیگر نیز به شما تأسی جویند و ما را در ادامهی راسالت اطلاعرسانی پیشرفته و کارا یاریگر باشند.<br /> یکی از اپراتورهای سایت
با سلام <br /> من هم به نوبه خود از این کار ارزشمند واحدترجمه روابطعمومی استانکردستان بسیار سپاسگذارم امیدوارم با شور و نشاط کار خود را ادامه بدهند . <br /> موفق باشید / صادقی
فهمی هویدی یکتب: فی الجاهلیة السیاسیة <br /> <br /> فهمی هویدی <br /> <br /> <br /> لا أعرف مرحلة فی التاریخ العربی المعاصر اختلطت فیها الأوراق وانقلبت المعاییر مثل ما هو حاصل الآن، الأمر الذی یسوغ لی أن أصف أیامنا هذه بأنها زمن الجاهلیة السیاسیة.<br /> <br /> (1)<br /> <br /> الجاهلیة فی القاموس المحیط هی عدم إدراک ما لا بد من معرفته. وعدم الإدراک هذا له أسباب عدة أزعم أنها تتراوح بین "العبط والاستعباط". فعندما یصرح الرئیس الإسرائیلی شمعون بیریز أمام مؤتمر مجلس العلاقات الأمیرکیة الإسرائیلیة (إیباک) مثلاً بأن إیران هی الخطر المشترک الذی یهدد إسرائیل والعرب، فذلک هو الاستعباط حقا. أما إذا صدقه أحد من العرب فذلک هو العبط بعینه.<br /> <br /> من الجاهلیة السیاسیة أن نفقد البوصلة التی تحدد الوجهة والترتیب الذی یحدد لها "واجب الوقت"، بما یؤدی إلیه من خلل فی ترتیب الأولویات. فقد کان من الطبیعی والمنطقی بعد العدوان الإسرائیلی على غزة أن ینشغل العالم العربی عند الحد الأدنى برفع الحصار وإعمار القطاع بعد تدمیره.<br /> <br /> ولأن إسرائیل تذرعت فی عدوانها بإطلاق الصواریخ الفلسطینیة بعد انتهاء فترة التهدئة المتفق علیها، فإن فصائل المقاومة ربطت قرار التهدئة بمصیر الحصار، وأعلنت أنه لا تهدئة مع استمراره. ولکن شیئا من ذلک لم یحدث، فلم یرفع الحصار ولم یبدأ الإعمار، واستجابت المقاومة للضغوط العربیة التی مورست لوقف إطلاق الصواریخ، وتم فرض التهدئة من جانب واحد. ومن ثم فازت بها إسرائیل دون أن تدفع مقابلها شیئًا یذکر.<br /> <br /> کان بوسع أی جهد عربی واع أن یستخدم ورقة العدوان الوحشی الذی انفضح أمره فی العالم بأسره للانتقال من الدفاع إلى الهجوم، ومن ثم کسب عدة نقاط للموقف الفلسطینی، وکانت هناک أکثر من فرصة لتحقیق تلک المکاسب النسبیة، خصوصا أن الإدانات الدولیة کانت معلنة، والأجواء الإعلامیة کانت مواتیة، وبعض المحاکم الأوروبیة کانت مستعدة للنظر فی دعاوى جرائم الحرب التی تقدم ضد القادة الإسرائیلیین، وهو ما توقعته إسرائیل فتکتمت أسماء أولئک القادة الذین ارتکبوا الجرائم، وحذرتهم من السفر إلى الخارج.<br /> <br /> لم یحدث شیء من ذلک أیضًا، حتى تقصی حقائق ما جرى أثناء العدوان لم یتم. واستطاعت إسرائیل أن تشغل الدول الغربیة والعربیة المعنیة آنذاک بملف الأنفاق وتهریب السلاح إلى غزة، حتى أصبحت تلک هی المشکلة التی استدعت عقد اتفاق خاص مع الولایات المتحدة واستصدار قرار من مجلس الأمن. ومورس العبط والاستعباط فی هذه المسألة، لأن أحدا لم یقل إن الاحتلال هو المشکلة الحقیقة، التی فرضت الأنفاق وتهریب السلاح.<br /> <br /> (2)<br /> <br /> بعد العدوان على غزة حدث تطوران هامان، أحدهما أن إدارة أمیرکیة جدیدة جاءت إلى البیت الأبیض وتبنت خطابا تصالحیا حاول أن یمتص أسباب الغضب والکراهیة والسقوط الأخلاقی الذی لاحق سمعة الولایات المتحدة خصوصا فی العالمین العربی والإسلامی. التطور الثانی أن حکومة أکثر تطرفًا وشراسة تولت السلطة فی إسرائیل. وکان وجود بنیامین نتنیاهو على رأس الحکومة وتعیین أفیغدور لیبرمان نائبًا له ووزیرًا للخارجیة، کافیًّا للتدلیل على أننا بصدد حکومة جاءت للتصعید و"اللاحل".<br /> <br /> الحکومة الإسرائیلیة الجدیدة جاءت متبنیة مواقف وأطروحات أکثر فجاجة من مواقف حکومة أولمرت التی سبقتها. ولم تسبب حرجا للطرف الفلسطینی المفاوض ولدول "الاعتدال" فحسب، التی راهنت على التسویة السلمیة وتعلقت بالمبادرة العربیة، وإنما سببت حرجا أیضا للولایات المتحدة ذاتها، التی رعت مؤتمر أنابولیس وتبنت حل الدولتین الذی کان "الجزرة" التی لوحت بها إدارة بوش للعرب.<br /> <br /> فی الفترة التی تولى فیها نتنیاهو رئاسة الحکومة للمرة الأولى (ما بین عامی 1996 و1999) تحدث عن ثلاثة لاءات: لا انسحاب من الجولان، ولا حدیث عن القدس، ولا محادثات فی ظل أی شروط مسبقة. وحین تولى السلطة هذه المرة أضاف "لا" رابعة رفض فیها حل الدولتین. <br /> <br /> وأبدى استعدادا "للتنازل" النسبی حین اشترط موافقة الفلسطینیین على الاعتراف بکون إسرائیل دولة یهودیة (وهو ما یعنی طرد فلسطینیی عام 48) إذا ما أرادوا فتح ملف الدولة الفلسطینیة. وإلا فلیس أمامهم سوى السلام الاقتصادی مع إسرائیل، علما بأن إحداث طفرة فی الاستیطان یشکل نصًا صریحًا فی برنامج حکومته.<br /> <br /> أما لیبرمان فهو الذی دعا إلى تدمیر السد العالی إذا ما نشبت حرب بین مصر وإسرائیل. وأهان الرئیس حسنی مبارک فی جلسة علنیة للکنیسیت. وتحدث بعد تسلمه الوزارة عن تقلیص عدد الجیش المصری. کما دعا إلى طرد فلسطینی 48 وإلقاء المعتقلین الفلسطینیین (11 ألفًا) فی البحر المیت للخلاص منهم بإغراقهم فیه. وهو من الرافضین لفکرة الدولة الفلسطینیة. وفی حدیث أدلى به إلى صحیفة جیروسالم بوست قال إن القضیة الفلسطینیة یمکن أن تنتظر، مشیرا إلى أن الصراع فی إیرلندا الشمالیة استمر 800 سنة قبل أن یحل!<br /> <br /> (3)<br /> <br /> هذه الخلفیات بدت کفیلة بأن تضع إسرائیل فی موقف سیاسی دفاعی، کان یمکن استثماره لو أن فی العالم العربی من یملک الإرادة والعزم ویجید الجمع والطرح، ومن ثم یدرک ما ینبغی عمله. ولکن الذی حدث هو أن إسرائیل قلبت الطاولة وتحولت من الدفاع إلى الهجوم واستخدمت تحالفاتها العربیة فی ذلک. وکانت الورقة الإیرانیة هی سبیلها لإحداث الانقلاب فی المشهد.<br /> <br /> ذلک أن إیران الثورة الإسلامیة خرجت من رحم العداء للشاه وللولایات المتحدة وإسرائیل. وإیران النوویة - لمجرد أنها تملک المعرفة حتى اذا کانت للأغراض السلمیة- تعنى تحدیا إضافیا لإسرائیل ینازعها فی التفرد بصدارة القوة بمنطقة الشرق الأوسط. <br /> <br /> وهی من هذه الزاویة یفترض أن تکون إضافة مرحبًا بها للإرادة العربیة الساعیة إلى إنهاء الاحتلال واستعادة الحقوق المسلوبة. أما إیران الداعمة للقوى التی انحازت إلى المقاومة الفلسطینیة، فإنها تعنی إیغالاً فی التحدی ورفعا لسقفه، الأمر الذی اعتبرته إسرائیل تهدیدا لنفوذها فی المنطقة ولکل مشروعها. <br /> <br /> وهی التی تصورت أن الساحة قد خلت لها، ولم یعد هناک من ینازعها نفوذها أو یتحداها منذ توقیع اتفاقیات کامب دیفد مع مصر عام 1979 وأوسلو مع قیادة منظمة التحریر الفلسطینیة عام 1993. وحین اختبر التحدی أثناء المواجهة التی تمت عام 2006 بین القوات الإسرائیلیة وبین عناصر حزب الله، ولقیت فیها تلک القوات أول هزیمة فی تاریخ الدولة العبریة، فإن هذه التجربة الفضیحة غدت مفصلاً مهمًّا فی علاقات العداء بین الطرفین. <br /> <br /> ذلک أن إسرائیل اعتبرت أن الدور الإیرانی بات یشکل خطرا وجودیا لمشروعها، وکان طبیعیا أن یضاعف من قلقها مدى وحجم هذا الدور إذا ما تحولت إیران إلى قوة نوویة، الأمر الذی یفسر لنا لماذا اعتبرت أن إیران تمثل الخطر الإستراتیجی الأول الذی یهددها، ولماذا استنفر اللوبی الصهیونی فی الولایات المتحدة والمحافظین الجدد فی البیت الأبیض للتضامن مع تل أبیب فی الاحتشاد ضد إیران إلى حد الدخول فی تفاصیل توجیه ضربة عسکریة تقوض نظامها. وظل السؤال الذی یشغل هذه الأطراف هو توقیت تلک الضربة وتهیئة الجو المناسب سیاسیا وإقلیمیا لتوجیهها.<br /> <br /> إذا جاز لنا أن نلخص فإننا نفهم أن تعتبر إسرائیل إیران خطرا یهدد إستراتیجیتها، ونفهم أن تتضامن معها الولایات المتحدة الخاضعة لنفوذ اللوبی الصهیونی والمحافظین الجدد، لکن هذا التناقض الرئیسی بین إسرائیل وإیران یفترض أن یکون فی صالح الموقف العربی الذی یعتبر فی تناقض رئیسی مع إسرائیل. وهی النتیجة المنطقیة التی تعبر عنها المقولة الشهیرة عدو عدوی صدیقی. <br /> <br /> والصداقة لا تلغی الاختلاف، ولکنها فی هذه الحالة تقوم على معیار رشید یفرق بین التناقض الرئیسی والثانوی، أو بین ما هو أصلی وفرعی، ذلک أننا نفهم فی فقه الاختلاف ومذاهبه أن الاتفاق فی الأصول حد کاف، ولا غضاضة بعد ذلک فی أی اختلاف فی الفروع. وهو الحاصل فی الدین فما بالک به فی السیاسة.<br /> <br /> (4)<br /> <br /> <br /> <br /> لا بد أن نعطل العقل ونلغی المنطق لنستوعب الذی جرى فی الآونة الأخیرة. إذ فی حین استمرت إسرائیل فی استعلائها وحصارها للفلسطینیین وتهویدها للقدس وتوسعاتها الاستیطانیة ورفضها للمبادرة العربیة، حدث انقلاب فی البوصلة العربیة بحیث توارى الخطر الإسرائیلی المدجج بمائتی رأس نووی، وظهر فی الفضاء العربی عنوان "الخطر الإیرانی" والمخاوف من تطلعاته النوویة المستقبلیة. <br /> <br /> لم یحدث ذلک فجأة بطبیعة الحال، ولکنه بدأ بالتصعید فی مسألة الجزر الثلاث، وبإثارة موضوع التشییع فی البلاد العربیة، وتذرع بالتمدد الإیرانی فی العراق، الأمر الذی استصحب حدیثا مبکرا عن الهلال الشیعی، ثم امتد إلى التندید بحزب الله فی لبنان ومحاولة تأجیج الفتنة الطائفیة هناک. وانتهى الأمر بإثارة مسألة خلیة حزب الله، وقدمت إلى الرأی العام المصری والعربی باعتبارها تهدیدا للأمن القومی المصری، مرشحا للتکرار فی أقطار عربیة أخرى. <br /> <br /> وجاءت هذه الإشارات التی استقبلت بفرح غامر فی إسرائیل دالة على أن التناقضات الثانویة هیمنت وتحولت إلى رئیسیة، الأمر الذی شجع شمعون بیریز على أن یسوق المشهد فی واشنطن ویتحدث عن إیران باعتبارها خـطرا مشترکا یهدد العرب وإسرائیل معًا.<br /> <br /> لا یستطیع المرء أن یخفی شعوره بالخزی والعار وهو یقول إن ما قاله بیریز لم یکن ادعاء إسرائیلیا صرفًا، ولکنه کان یستند أیضا إلى عدد من الشهادات المزورة التی ظهرت فی بعض وسائل الإعلام العربیة الوثیقة الصلة بأنظمة الاعتدال، حیث لا یستطیع أی متابع أن ینکر أن هناک تعبئة واسعة النطاق للاستنفار والتحریض على ما یسمى بالخطر الإیرانی. ولا بد أن یثیر انتباهنا فی هذا السیاق أن ندوتین عقدتا بالریاض والقاهرة فی الأسبوع الماضی أسهمتا بصورة أو بأخرى فی دق أجراس التخویف من ذلک "الخطر".<br /> <br /> لیست هذه هی المفاجأة الوحیدة، فهناک مفاجأة أکثر إدهاشًا هی أن الإدارة الأمیرکیة الجدیدة دخلت مؤخرا فی حوار مع إیران فی إطار مسعاها التصالحی والتفاوضی لتحقیق مصالحها بالطرق الدبلوماسیة. وهو ما بدا أنه أثار حفیظة بعض العواصم العربیة التی ذهبت بعیدا فی التصعید والاشتباک مع إیران، حتى اعتبرتها "الشیطان الأکبر" الجدید. الأمر الذی دفع واشنطن إلى إیفاد وزیر دفاعها روبرت غیتس إلى القاهرة والریاض لتهدئة خواطر مسؤولیها، وإقناعهم بأن الانفتاح الأمیرکی على طهران لن یکون على حسابهم.<br /> <br /> لقد اعتبرت إیران یوما ما أن الولایات المتحدة هی الشیطان الأکبر، ولکن هذا الشیطان غیر من سیاسته بعد ثلاثین عاما ووجد أن من مصلحته أن ینفتح على إیران، وفی تلک اللحـظة کان بعض العرب قد حولوا إیران إلى شیطان أکبر ودخلوا فی معرکة سیاسیة مفتوحة معها، دون أن یکون هناک أفق واضح لأی مصلحة لهم فی ذلک، ودون أن یدرکوا أن إسرائیل المتربصة هی الفائز الأوحد فی تلک المعرکة. أخشى ألا یفی مصطلح "الجاهلیة السیاسیة" بحق وصف هذا المشهد.<br /> http://www.aljazeera.net/NR/exeres/43533E59-A9C1-4B16-A6DE-D53C0A2A9359.htm<br /> <br /> المصدر: الجزیرة <br />